خواهر زاده ام داشت شیطونی میکرد و سرو صدا راه انداخته بود یهو سرش خورد به میز با عربــده به باباش گفت بابااااااااا سرم خورد به میززز باباش که از یه موضوعی اعصابش خورد بود گفت به درّک !! خواهر زاده ام گفت نهههههه به میززز :|
اومدم خونه دیدم مامانم با یه قیافه در هم نشسته یه گوشه. بهش میگم چیه چیزی شده ... میگه میترسم بلایی سر مصطفی اومده باشه! میگم خدا نکنه ... حالا مصطفی کی هست؟!